اسطوره ها و افسانه ها؛ در پی حیات مشترک بشری
اسطوره ها و افسانه ها؛ در پی حیات مشترک بشری
اسطوره ها و افسانه ها؛ در پی حیات مشترک بشری
این موضوع همواره در میان تاریخ شناسان مطرح است که تاریخ با افسانه آغاز می گردد،و البته در این نوشتار قصد دارم که به زوایای مشترک میان اسطوره های ملل بپردازم. مطلب مهمی که وجود دارد این است که اعتقادات اولیه و کهن که شاید امروز مطایبه آمیز باشد خود ما انسانهای مدرن را هم فارغ از خود قرار نداده است، چارچوب اسطوره و تفکر افسانه ای دین را هم در بستر خود بلعیده است و شاید از نگاهی می توان در وجهی از دین رد فرهنگ و افسانه را تطبیق داد. مردمان کهن باورهایی داشتند که هر یک از آنها امروز در قالب های اعتقادی ما مشهود است و صرفا تبیینی متفاوت و الوهی یافته است. جدای از مسئله ی دین و افسانه، کلیت افسانه های ملل دارای قرابت های ساختاری هستند که می تواند بیانگر این فرض باشند که پیدایی انسان ها در آغاز یکجا بوده است و پس از گذشت دوره هایی با کوچ و.... انسان ها متکثر شده اند و اقوام متعددی را پدید آورده اند یا می توان این فرضیه را مطرح کرد که رویه ی رشد و شکل گیری اندیشه بشری بواسطه ی انسان بودن دارای خردی مشترک و پرسشهای بنیادین مشابهی بوده است. به هر صورت شواهدی با مطالعه تطبیقی در حوزه اسطوره شناسی وجود دارد دال بر اینکه اسطوره ها و افسانه های ملل تا حد زیادی به هم شباهت دارند.
یکی از این مشترکات تصوراتی مبنی بر وجود انسان نخستین بوده است که در ملل مختلف در پاسخ به این سوال جواب های مشابهی داده شده است به طور مثال ایرانیان باستان کیومرث را نخستین انسان می دانند و چینی های باستان پان کو را نخستین انسان می دانستند. اما مطلبی که اهمیت فراوانی دارد این است که تمامی ملل برای بوجود آمدن انسان پرسش هایی را در سر داشته اند که ریشه های یکسانی دارند.
غالبا در میان تمامی اقوام پیدایی تاریخ از افسانه آغاز می شود؛ ملل نخستین به کمک افسانه ها به تبیین پیدایی انسان، ابزارها، اعتقادات و... می پرداختند، هاله ای از ابهام همواره در میان این افسانه ها وجود دارد که شناخت حقیقت از افسانه را دشوار می سازد.
دقیقا مشخص نیست که افسانه ها حقیقت دارند یا به کل کذب هستند و تخیل، اما عموما این نظر وجود دارد که در ابتدا واقعیت بوده اند اما در طول زمان با خرافه و بزرگ نمایی آمیخته شده اند.
البته شواهدی هم برای حقیقت داشتن افسانه ها وجود دارد؛ یکی از مشهورترین افسانه های یونان باستان جنگ تروا است که همه تصور می کردند که همچنین واقعه ای یک افسانه و غیر واقعی است تا اینکه تحقیقات شلیمان در سال ۱۸۷۰ خرابه های شهر تروا را در غرب آسیای صغیر پیدا کرد، و تحقیقات نشان داد این جنگ در ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد رخ داده است.
یا داستان رستم را در نظر گیرید، طبعا شخصیتی به نام رستم وجود داشته است، فردوسی در اینباره می گوید:
که رستم یلی بود در سیستان / منش کرده ام رستم داستان
در شاهنامه رستم صدها سال عمر می کند و پیروز میدانهای متعدد است و بسیار توانایی های خارق العاده دارد و... علی رغم وجود واقعی این شخصیت درباره ی او فراوان اغراق شده است و این بزرگ گویی ها او را تبدیل به یک افسانه کرده است.
مطلب دیگر اینکه مضامین و مفاهیم، کلیتی ثابت در میان اسطوره ها دارند. مثلا قهرمان در میان تمامی افسانه ها وجود دارد یا همینطور ویژگی رویین تن بودن. در ایران اسفندیار رویین تن است در یونان آشیل و در اسکاندیناوی بالدر.
نحوه کشته شدن این اسطوره ها نیز شباهت فراوانی به هم دارد، به طور مثال در اسطوره اسکاندیناوی، لوکی دشمن بالدر است، فریگ یکی از خدایان همه ی موجودات را سوگند می دهد که به بالدر آسیبی نرسانند به جز درختی که بسیار کوچک است. لوکی با شاخه ای از درخت تیری می سازد و به هود می دهد تا به طرف بالدر پرتاب کند بدین ترتیب بر اثر آن تیر بالدر جان می سپارد. مرگ اسفندیار و آشیل نیز شباهت فراوانی را با این شخصیت دارد.
مسئله مشترک دیگری که در میان افسانه های ملل وجود دارد، عصر طلایی است. دورانی که همه چیز مملو از خوبی و خوشبختی بوده است، این عصر طلایی معمولا در میان اقوام تحقق دوباره می یابد و آن در آینده ی دور توسط ظهور منجی تکرار خواهد شد.
برای نمونه مردمان ایران باستان اعتقاد داشتند که در روزگاران گذشته پادشاه افسانه ای به نام جمشید در محلی به نام ورجمکرد زندگی می کرده است. در ورجمکرد اثری از مرض، پیری و مرگ و... نبوده است و انسانها در خوشبختی زندگی می کرده اند که البته در فلسفه ایرانی هم این موضوع مشهود است . متعاقبا هندیان باستان در عصری به نام کریتایوگا انسانها عمر طولانی داشته و براساس راستی و درستی زندگی می کرده اند و البته به عقیده ی چینیان باستان در عصر خاقان های نیکوکار انسانها خوشبخت بوده اند.
به طور کلی باید گفت افسانه دارای هسته ی اولیه ای است که واقعیت دارد اما در سیر تاریخی اش دچار دگرگونی و تغییر و تحول شده است و با اغراق و تخیلات آمیزش یافته است.
این تطابق سطح وسیعی دارد تا جایی که باستان شناسان و اسطوره شناسان به این نتیجه رسیده اند که این شباهت ها اتفاقی نیست و حقایقی را در خود دارند. مثل این فرضیه که انسانها در گذشته دور، با هم زندگی می کردند و بعدها از هم جدا شده اند. این دیدگاه بنابر فرض خلقت یا تکامل نیز می تواند صحیح باشد.
منبع:www.aftabir.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :mohamadaminsh
یکی از این مشترکات تصوراتی مبنی بر وجود انسان نخستین بوده است که در ملل مختلف در پاسخ به این سوال جواب های مشابهی داده شده است به طور مثال ایرانیان باستان کیومرث را نخستین انسان می دانند و چینی های باستان پان کو را نخستین انسان می دانستند. اما مطلبی که اهمیت فراوانی دارد این است که تمامی ملل برای بوجود آمدن انسان پرسش هایی را در سر داشته اند که ریشه های یکسانی دارند.
غالبا در میان تمامی اقوام پیدایی تاریخ از افسانه آغاز می شود؛ ملل نخستین به کمک افسانه ها به تبیین پیدایی انسان، ابزارها، اعتقادات و... می پرداختند، هاله ای از ابهام همواره در میان این افسانه ها وجود دارد که شناخت حقیقت از افسانه را دشوار می سازد.
دقیقا مشخص نیست که افسانه ها حقیقت دارند یا به کل کذب هستند و تخیل، اما عموما این نظر وجود دارد که در ابتدا واقعیت بوده اند اما در طول زمان با خرافه و بزرگ نمایی آمیخته شده اند.
البته شواهدی هم برای حقیقت داشتن افسانه ها وجود دارد؛ یکی از مشهورترین افسانه های یونان باستان جنگ تروا است که همه تصور می کردند که همچنین واقعه ای یک افسانه و غیر واقعی است تا اینکه تحقیقات شلیمان در سال ۱۸۷۰ خرابه های شهر تروا را در غرب آسیای صغیر پیدا کرد، و تحقیقات نشان داد این جنگ در ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد رخ داده است.
یا داستان رستم را در نظر گیرید، طبعا شخصیتی به نام رستم وجود داشته است، فردوسی در اینباره می گوید:
که رستم یلی بود در سیستان / منش کرده ام رستم داستان
در شاهنامه رستم صدها سال عمر می کند و پیروز میدانهای متعدد است و بسیار توانایی های خارق العاده دارد و... علی رغم وجود واقعی این شخصیت درباره ی او فراوان اغراق شده است و این بزرگ گویی ها او را تبدیل به یک افسانه کرده است.
مطلب دیگر اینکه مضامین و مفاهیم، کلیتی ثابت در میان اسطوره ها دارند. مثلا قهرمان در میان تمامی افسانه ها وجود دارد یا همینطور ویژگی رویین تن بودن. در ایران اسفندیار رویین تن است در یونان آشیل و در اسکاندیناوی بالدر.
نحوه کشته شدن این اسطوره ها نیز شباهت فراوانی به هم دارد، به طور مثال در اسطوره اسکاندیناوی، لوکی دشمن بالدر است، فریگ یکی از خدایان همه ی موجودات را سوگند می دهد که به بالدر آسیبی نرسانند به جز درختی که بسیار کوچک است. لوکی با شاخه ای از درخت تیری می سازد و به هود می دهد تا به طرف بالدر پرتاب کند بدین ترتیب بر اثر آن تیر بالدر جان می سپارد. مرگ اسفندیار و آشیل نیز شباهت فراوانی را با این شخصیت دارد.
مسئله مشترک دیگری که در میان افسانه های ملل وجود دارد، عصر طلایی است. دورانی که همه چیز مملو از خوبی و خوشبختی بوده است، این عصر طلایی معمولا در میان اقوام تحقق دوباره می یابد و آن در آینده ی دور توسط ظهور منجی تکرار خواهد شد.
برای نمونه مردمان ایران باستان اعتقاد داشتند که در روزگاران گذشته پادشاه افسانه ای به نام جمشید در محلی به نام ورجمکرد زندگی می کرده است. در ورجمکرد اثری از مرض، پیری و مرگ و... نبوده است و انسانها در خوشبختی زندگی می کرده اند که البته در فلسفه ایرانی هم این موضوع مشهود است . متعاقبا هندیان باستان در عصری به نام کریتایوگا انسانها عمر طولانی داشته و براساس راستی و درستی زندگی می کرده اند و البته به عقیده ی چینیان باستان در عصر خاقان های نیکوکار انسانها خوشبخت بوده اند.
به طور کلی باید گفت افسانه دارای هسته ی اولیه ای است که واقعیت دارد اما در سیر تاریخی اش دچار دگرگونی و تغییر و تحول شده است و با اغراق و تخیلات آمیزش یافته است.
این تطابق سطح وسیعی دارد تا جایی که باستان شناسان و اسطوره شناسان به این نتیجه رسیده اند که این شباهت ها اتفاقی نیست و حقایقی را در خود دارند. مثل این فرضیه که انسانها در گذشته دور، با هم زندگی می کردند و بعدها از هم جدا شده اند. این دیدگاه بنابر فرض خلقت یا تکامل نیز می تواند صحیح باشد.
منبع:www.aftabir.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :mohamadaminsh
/ج
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}